معنی رخ گرداندن رخ گرداندن روی برگردانیدن از کسی یا چیزی، پشت کردن، رو برگرداندن، رو تافتن، اعراض کردن، رخ گردانیدن تصویر رخ گرداندن فرهنگ فارسی عمید
رخ گردانیدن رخ گردانیدن روی برگردانیدن از کسی یا چیزی، پشت کردن، رو برگرداندن، رو تافتن، اعراض کردن، رُخ گرداندن فرهنگ فارسی عمید
چرخ گرداندن چرخ گرداندن چرخ گردانیدن. گردانیدن چرخ. چرخاندن هر نوع چرخ و دستگاهی که حرکت دوری کند. به گردش آوردن چرخ هایی از قبیل چرخ پنبه ریسی و چرخ چاه و غیره: یا چو مردان چرخ گردان زیر پای همت آر یا زن آسا چرخ گردان، چند ازین نر ماده ای. (از صحاح الفرس) لغت نامه دهخدا
رخ گردانیدن رخ گردانیدن روی گردانیدن. روگردان شدن. رو گرداندن. پشت کردن. رخ تافتن. روی تافتن: چون دلارام می زند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم. سعدی لغت نامه دهخدا
روی گرداندن روی گرداندن یا روی گرداندن از کسی یا چیزی اعراض کردن از آن روی برگردانیدن پشت کردن فرهنگ لغت هوشیار