جدول جو
جدول جو

معنی دستان آوردن

دستان آوردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، نیرنگ ساختن، حقّه زدن، غدر کردن، مکر کردن، گربه شانه کردن، شید آوردن، مکایدت کردن، کید آوردن، گول زدن، غدر داشتن، نارو زدن، تنبل ساختن، سالوسی کردن، خدعه کردن، غدر اندیشیدن، تبندیدن، چپ رفتن، اورندیدن، ترفند کردن، پشت هم اندازی کردن، فریفتن
تصویری از دستان آوردن
تصویر دستان آوردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دستان آوردن

داستان آوردن

داستان آوردن
حکایت کردن:
او سلیمان است و من موری بیادش زنده ام
زنده ماناد او کز او این داستان آورده ام.
خاقانی.
، مکایده. مکر آوردن. دستان آوردن. کید کردن
لغت نامه دهخدا

دست آوردن

دست آوردن
بدست آوردن. بحاصل کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- باز دست آوردن، ازنو در تصرف گرفتن. دیگر باره متصرف شدن: ولایتهایی که در عهد پدرش قباد ازدست رفته بود... باز دست آورد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 94).
- دست بر چیزی آوردن، هجوم بردن و چیرگی خواستن بر چیزی:
از آن ابر عاصی چنان ریزم آب
که نارد دگر دست بر آفتاب.
نظامی (از آنندراج).
- ، کنایه از غالب وتوانا بودن بر چیزی. (از آنندراج). دست داشتن. دست یافتن. دست کردن. دست رسیدن.
- دست آوردن سوی کسی، بدو دست دراز کردن. با او همدم و همخوابه شدن:
بسی سوگند خورد و عهدها بست
که بی کاوین نیارد سوی او دست.
نظامی.
، در بیت ذیل به معنی دست نمودن و یا معنی لغوی هر دو تواند بود. (امثال و حکم) :
پیکان تیر غمزۀ تو بر دل من است
گر نیست باورت ز من اکنون بیار دست.
کمال اسماعیل
لغت نامه دهخدا