دانه افشان. دانه پاش. دانه پراکن. که دانه افشاند. که دانه پراکند. که دانه پاشد. که دانه ریزد: دانه فشان گشته بهر گوشه ای رسته ز هر دانۀ او خوشه ای. نظامی
آنکه در خانه نشیند، معزول. منعزل. بیکار از شغل دولتی. بیکاراز عمل، منزوی. عزلت گزین: هرکه چون سایه گشت خانه نشین تابش ماه و خور کجا یابد. ابن یمین. ، مغضوب