داغی که با درفش تفته بر پوست بدن بگذارند و نوعی از شکنجه است که در قدیم متداول بوده، برای مثال به موسمی که ستوران دروش و داغ کنند / ستوروار بر اعدا نهاد داغ ودروش (سوزنی - ۲۲۳)
درد و رنج و غم: همی گفت هرکس که شاها چه بود که روشن دلت شد پر از داغ و دود. فردوسی. کزایدر بایوان خرامید زود مدارید بر دل ز ما داغ و دود. فردوسی. رجوع به داغ و رجوع به دود و رجوع به ترکیبات داغ شود
از اتباع است: یکی نامه بنوشت با داغ و درد دو دیده پر از خون و رخ لاجورد. فردوسی. سپاهی همی رفت رخساره زرد ز خسرو همه دل پر از داغ و درد. فردوسی. نیز رجوع به داغ و ترکیبات آن شود
داغ درفش. داغی که با درفش بر اندام پدید آرند. درفش داغ. دروش داغ. داغی که برای امتیاز چهارپایان و ستوران بر اندام آنان پدید آرند بوسیلۀ درفش گداخته به آتش: بموسمی که ستوران دروش داغ کنند ستوروار بر اعدا نهاد داغ دروش. سوزنی