جدول جو
جدول جو

معنی جمع بستن

جمع بستن
در علوم ادبی در دستور زبان کلمۀ مفرد را به صورت جمع درآوردن
در ریاضیات چند عدد را روی هم نوشتن و آن ها را به هم افزودن
تصویری از جمع بستن
تصویر جمع بستن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با جمع بستن

طمع بستن

طمع بستن
به طمع افتادن، حرص ورزیدن، زیاده خواهی، طمع کردن
توقع داشتن، انتظار داشتن
طمع بستن
فرهنگ فارسی عمید

طمع بستن

طمع بستن
طمع دربستن. طمع کردن. آزمند گردیدن. طمع افتادن. طمع آمدن. حریص گردیدن:
بر در میرتو ای بیهده بستی طمعی
از طمع صعب تر آن را که نه قید است و نه بند.
ناصرخسرو.
طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

کمر بستن

کمر بستن
آماده جنگ شدن، مهیا شدن، آماده گشتن: (همیشه کلک تو از بهر آن کمر بسته است که تا نفایس (معایش) اهل هنر کند تقریر)، (کمال اسماعیل نسخ دیگر) : (سبو کشان همه در بند گیش بسته کمر ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده)، (حافظ) یا کمر بستن آب. منجمد شدن یخ بستن آب. یا کمر بستن در کاری. آماده و مهیا شدن برای اجرای آن
کمر بستن
فرهنگ لغت هوشیار

همت بستن

همت بستن
آهنگ کردن، کوشیدن عزم جزم کردن قصد کاری کردن، توجه و هم خود را صرف کسی یاچیزی کردن: جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست ز مهر او چه می پرسی ک در او همت چه می بندی ک (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

کمر بستن

کمر بستن
آماده شدن، مهیا شدن، کمر بر میان بستن، کمر کشیدن
کمر بستن
فرهنگ فارسی معین

همت بستن

همت بستن
عزم جزم کردن، توجه و همُ خود را صرف کسی یا چیزی کردن
همت بستن
فرهنگ فارسی معین