جدول جو
جدول جو

معنی جان شکر

جان شکر
شکارکنندۀ جان، گیرندۀ جان، جان ستان، برای مثال گهی خونم بدان زلف دوتای پرشکن ریزد / گهی خوابم بدان چشم سیاه جان شکر بندد (عبدالواسع جبلی- مجمع الفرس - جان شکر)، عزرائیل، دلبر، معشوق
تصویری از جان شکر
تصویر جان شکر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با جان شکر

جان شکار

جان شکار
شکارکنندۀ جان، گیرندۀ جان، جان ستان، برای مِثال نَبْوَد شگفت اگر ملک الموت خوانمش / ازبس که هست چون ملک الموت جان شکار (قاآنی - ۳۷۹)، عزرائیل. جان شکر
جان شکار
فرهنگ فارسی عمید

میان شکر

میان شکر
دهی است از دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان، واقع در 13هزارگزی جنوب لنگرود با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

جان کن

جان کن
کسی که در حال جان کندن و جان دادن است، کنایه از سختی کش، برای مِثال به یاد لعل او فرهاد جان کن / کَننده کوه را چون مرد کان کن (نظامی۲ - ۲۲۹)
جان کن
فرهنگ فارسی عمید