که پیش خیزد، که از قبل خیزد، خدمتکار، چالاک، (غیاث)، خادم و شاگرد و آنکه پیش از دیگران برخیزد: منم که جوش فغان بر لب خموش من است خروش محشریان پیش خیز جوش من است، طالب آملی (از آنندراج)، اجل دنباله دار غمزه های چشم بی باکش قیامت پیش خیز جلوه های قد چالاکش، علی نقی کمره ای (از آنندراج)، بهر اثبات قیامت حجتی در کار نیست پیش خیز شور محشر آن قدو بالا بس است، صائب، ، نشید و آهنگ سرود، (غیاث)، به اصطلاح کشتی گیران، نوچه، که کشتی گیر اول با او کشتی میگیردو پس خیز، آنکه بعد از کشتی حریفان با او کشتی میگیرد: چه می پرسی از ف تنه آن عزیز که او را قیامت بود پیش خیز، وحید (در تعریف معشوق کشتی گیر)
آنکه پیش میرد کسی که پیش از دیگری فوت کند، تصدق عزیز خود رونده فدای دلبند خود شونده: بسوزد دل ما در پیش میر که باشد جوان مرده و او مانده پیر. (نظامی)، پیش مرگ: بهر کسی مده بهره چون آب جوی که تا پیش میرت شود هر سبوی. (نظامی)