جدول جو
جدول جو

معنی پیره زال

پیره زال
پیرزال، پیر فرتوت، پیر سفیدمو. بیشتر دربارۀ زنان می گویند
تصویری از پیره زال
تصویر پیره زال
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیره زال

پیره طفل

پیره طفل
پیر کودک عقل سالخورده طفل رفتار: می درد می دوزد این درزی عام جامه صد سالگان طفل خام... پیره طفلان شسته پیشش بهر کد تا بسعد و نحس اولاغی کند. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیره طفل

پیره طفل
پیر کم عقل که رفتارش مانند کودکان باشد، طفلی که چهرۀ چروکیده مانند چهرۀ پیران داشته باشد
پیره طفل
فرهنگ فارسی عمید

تیره خال

تیره خال
خال سیاه:
به کنج لبش بر یکی تیره خال
که بردی دل زاهدان را ز حال.
(یوسف و زلیخای منسوب به فردوسی).
رجوع به تیره شود
لغت نامه دهخدا

تیره حال

تیره حال
بدحال. (آنندراج). مکدر. ملول. غمگین و پریشان سیه بخت:
چون زلف یار کرد مرا چرخ خیره سر
چون خال دوست کرد مرا دهر تیره حال.
مجد همگر (از آنندراج).
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا