جدول جو
جدول جو

معنی پر ریختن

پر ریختن
ریخته شدن پر پرندگان
کنایه از تو لک رفتن
کنایه از عاجز شدن، زبون گشتن، برای مثال آنجا که عقاب پر بریزد / از پشّۀ لاغری چه خیزد؟ (امثال وحکم - ۴۷)، کنایه از مقهور شدن، کنایه از مجرد شدن
تصویری از پر ریختن
تصویر پر ریختن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پر ریختن

پر ریختن

پر ریختن
پر افکندن: (آنجا که عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد ک)، مجرد گردیدن از علایق
پر ریختن
فرهنگ لغت هوشیار

در ریختن

در ریختن
پاشیدن و ریختن مروارید. فروریختن مروارید، کنایه از سخن خوب و لطیف گفتن. (برهان). سخنان خوب و پاکیزه گفتن. (آنندراج) ، کنایه از گریه کردن و اشک ریختن. (برهان) (آنندراج). گریستن.
لغت نامه دهخدا

آب ریختن

آب ریختن
گودالی که برای آبهای مستعمل مانند آب حمام و مطبخ کنده باشند، مستراح مبرز، ظرفی که از آن آب ریزند آفتابه، دلو (آبکش)، سرازیریهایی که آب آنها برودی میرسد
فرهنگ لغت هوشیار

پس میختن

پس میختن
بد شدن پس از نیکویی، بدشدن، تنزل کردن، عقب رفتن: (روز بروز پس میشاشد)
پس میختن
فرهنگ لغت هوشیار