جدول جو
جدول جو

معنی بیغله

بیغله
بیغوله، کنج، گوشه، بیراهه، گوشۀ خانه، ویرانه، گوشه ای دور از مردم، پیغله، پیغوله، گرنج
تصویری از بیغله
تصویر بیغله
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بیغله

بیغله

بیغله
بیغوله. پیغله. پیغوله. کنج. گوشه. زاویه. گوشۀ خانه. (یادداشت مؤلف) (از فرهنگ اسدی). بیغوله. (اوبهی) :
کنم هرچه دارم به ایشان یله
گزینم ز گیتی یکی بیغله.
فردوسی.
، گوشۀ چشم. (یادداشت مؤلف). رجوع به بیغوله شود
لغت نامه دهخدا

پیغله

پیغله
زاویه چشم از گوشه خارجی، گوشه و کنجی باشد از خانه، بیغوله
پیغله
فرهنگ لغت هوشیار

بیغوله

بیغوله
کنج، گوشه، بیراهه، گوشۀ خانه، ویرانه، گوشه ای دور از مردم، بیغله، پیغله، پِیغوله، گُرِنج
بیغوله
فرهنگ فارسی عمید

پیغله

پیغله
بِیغوله، کنج، گوشه، بیراهه، گوشۀ خانه، ویرانه، گوشه ای دور از مردم، بیغله، پِیغوله، گُرِنج
پیغله
فرهنگ فارسی عمید

باغله

باغله
دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در 60 هزارگزی باختر کوهدشت و60 هزارگزی باختر راه شوسۀ فرعی خرم آباد به کوهدشت در تپه ماهور واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 120 تن سکنه، آب آنجا از چشمۀ باغله تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادر بافی وراهش اتومبیل رو است. ساکنین آن از طایفۀ کاکاوند وچادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

برغله

برغله
ساکن برغیل شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به برغیل شود، گذشتن. (یادداشت مؤلف) :
وآن شب تیره کآن ستاره برفت
وآمد از آسمان بگوش تراک.
خسروی.
، زوال. و رجوع به رفتن شود
لغت نامه دهخدا