جدول جو
جدول جو

معنی آبدار

آبدار
پرآب مثلاً میوۀ آبدار، شاداب، باطراوت،
دارای جلا و برندگی، جوهردار مثلاً شمشیر آبدار،
کنایه از رکیک مثلاً فحش آبدار،
در علم شیمی هیدراته، آمیخته با آب،
کنایه از محکم مثلاً بوسۀ آبدار،
متصدی آبدارخانه که شربت، چای، قهوه، قلیان و مانند آن تهیه می کند، آبدارباشی، ساقی
تصویری از آبدار
تصویر آبدار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آبدار

آبدار

آبدار
آبدار باشی، ساقی، گیاه و میوه پرآب، تیز، برُنده، فصیح و روان، سخت، محکم، غلیظ. صفتی برای دشنام، سیلی
آبدار
فرهنگ فارسی معین