پرآب مثلاً میوۀ آبدار، شاداب، باطراوت، دارای جلا و برندگی، جوهردار مثلاً شمشیر آبدار، کنایه از رکیک مثلاً فحش آبدار، در علم شیمی هیدراته، آمیخته با آب، کنایه از محکم مثلاً بوسۀ آبدار، متصدی آبدارخانه که شربت، چای، قهوه، قلیان و مانند آن تهیه می کند، آبدارباشی، ساقیپرآب مثلاً میوۀ آبدار، شاداب، باطراوت، دارای جلا و برندگی، جوهردار مثلاً شمشیر آبدار، کنایه از رکیک مثلاً فحش آبدار، در علم شیمی هیدراته، آمیخته با آب، کنایه از محکم مثلاً بوسۀ آبدار، متصدی آبدارخانه که شربت، چای، قهوه، قلیان و مانندِ آن تهیه می کند، آبدارباشی، ساقی