جدول جو
جدول جو

معنی انگشت پیچ

انگشت پیچ
هر چیز غلیظ و سفت نظیر عسل و شیره که دور انگشت پیچیده شود
نوعی شیرینی خشک به شکل ورقه های لوله شده که با خمیر شیرینی، خاک قند، هل، گلاب و زاج سفید درست می کنند
عهد، پیمان، شرط
کنایه از دست آویز
تصویری از انگشت پیچ
تصویر انگشت پیچ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با انگشت پیچ

انگشت پیچ

انگشت پیچ
هر چیز غلیظ و بسته که دور انگشت پیچد مانند: عسل شیره دوشاب، عهد شرط پیمان، انعام اندک، معارض مخالف، حلوایی استکه از قند زاج سفید تخم مرغ عرق بید مشک آب لیمو و هل تهیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار

انگشت پیچ

انگشت پیچ
هر چیز غلیظ و سفت مانند عسل، شیره، معارض، مخالف، انعام اندک، شرط، پیمان، نوعی حلوا، نوعی گز به صورت شیره سفید رنگ غلیظ و چسبنده
انگشت پیچ
فرهنگ فارسی معین

انگشت پیچ

انگشت پیچ
عهد و شرط و اتفاق. (ناظم الاطباء). عهد و پیمان. (مجموعۀ مترادفات ص 252) (غیاث اللغات) (آنندراج) :
سررشتۀ قرار شد از دست و همچنان
انگشت پیچ تا سخن زلف دلرباست.
کمال خجند (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا