معنی اشعار کردن اشعار کردن خبر دادن، باخبر کردن، آگاه کردن، آگاهی داشتن، اشعار داشتن تصویر اشعار کردن فرهنگ فارسی عمید
اشعار کردن اشعار کردن آگاه کردن. باخبر کردن. خبر دادن. اشعار داشتن. و رجوع به اشعار داشتن شود، مرد اشعل، که حلقۀ چشم او بسرخی زند. مؤنث: شَعْلاء. ج، شُعْل. (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا
اذعان کردن اذعان کردن اقرار کردن اعتراف کردن خستو شدن معترف گردیدن گردن نهادن امری را فرهنگ لغت هوشیار