جدول جو
جدول جو

معنی اجری خوار

اجری خوار
کسی که مقرری دریافت می کند، اجری خور، جیره خور، راتبه خور
تصویری از اجری خوار
تصویر اجری خوار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اجری خوار

اجری خوار

اجری خوار
راتبه خوار. مُوظّف:
به این دونان که اجری خوار دهرند
فروناید سر، ارباب هِمم را.
شفائی.
و گاه در شعر بتخفیف جری خوار آید:
مهمان و جری خوار قصر اویند
هم قیصر و هم امیر دیلم (کذا).
ناصرخسرو.
اجری خوار، ضدّ چته و باشی بوزوق و سرآزاد و چریک:
نه سرآزادم و نه اجری خوار
پس نه از لشکرم نه از حشرم.
مسعودسعد، اَجزی کذا عن کذا، نائب غیر و کافی کسی شد. (منتهی الارب). کفایت کردن. (تاج المصادر) ، بی نیاز کردن از... (منتهی الارب) (زوزنی) ، بی نیاز شدن. (منتهی الارب). بسنده بودن. (تاج المصادر). بس شدن. (وطواط) ، بسنده کنانیدن: اَجزَاء الابل بالرطب عن الماء، بسنده کنانید شتران را از آب بعلف. (منتهی الارب) ، دختر زادن (زن). (تاج المصادر) (منتهی الارب) ، اجزاء الخاتم فی الاصبع، داخل کردن انگشتری در انگشت. (منتهی الارب) ، پیچیده گیاه شدن چراگاه، حق گذاردن. مکافات کردن از چیزی. (منتهی الارب). جزا دادن، جزو جزو کردن. (وطواط) ، جزیه دادن
لغت نامه دهخدا

اجره خوار

اجره خوار
اِجری خوار. راتبه خوار:
نه اجره خوار فروغم نه مرد منّت خضر
توجّهی که درین راه بی چراغ روم.
سنجر کاشی
لغت نامه دهخدا

انجیر خوار

انجیر خوار
پرنده ای از راسته گنجشکان و از دسته دندانی نوکان بجثه سار. در حدود 60 گونه از این پرنده در آسیا و اروپا و آفریقا شناخته شده. دارای منقاری نسبه قوی و تا حدی مسطح در قاعده و کمی محدب و طویل است پریشاه رخ سارطلایی انجیر خور
فرهنگ لغت هوشیار