جدول جو
جدول جو

معنی هم تنگ

هم تنگ
هر یک از دو لنگۀ بار که با هم برابر و هم وزن است، کنایه از هم سنگ، هم وزن، برابر
تصویری از هم تنگ
تصویر هم تنگ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با هم تنگ

هم تنگ

هم تنگ
نسبت دو لنگه بار بهم عدیل، هم قدر هم سنگ معادل برابر: دیگر روز مادر شیر این حدیث تازه گردانید و گفت: زنده گذاشتن فجار هم تنگ کشتن اخبار است. توضیح تنگ بمعنی عدل است که یک لنگه باز باشد و همچنانکه دو لنگه بار باهم مساوی است دو هم تنگ بیک اندازه اند
فرهنگ لغت هوشیار

هم تنگ

هم تنگ
موافق و برابر. (غیاث) : قاسم صباحت و ملاحت و حسن او را با یوسف هم تنگ کرده. (جهانگشای جوینی) ، هم عدل. هم لنگه. دو بار که با هم بر ستور بندند. (از یادداشتهای مؤلف) ، همانند. شبیه:
بیداد بین که دور شب و روز می کند
با لعل تنگبار تو هم تنگ لاله را.
سیدحسن غزنوی
لغت نامه دهخدا

چم تنگ

چم تنگ
دهی از دهستان صفائیه بخش هندیجان شهرستان خرم شهر که در 15 هزارگزی شمال هندیجان و 2 هزارگزی باختر راه ماشین رو ده ملابه بندر دیلم واقع است. دشت و گرمسیر است و 240 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه زهره محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و راهش در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ افشار می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

هم سنگ

هم سنگ
هم وزن. (برهان) : بازرگانان مصر آنجا روند و نمک و آبگینه و ارزیز برند و هم سنگ زر بفروشند. (حدود العالم).
ببینَدْت و دیدن ورا روی نیست
کشد کوه وهمسنگ یک موی نیست.
اسدی.
اندر بعضی نسخه ها عود خام و سنبل یاد کرده همسنگ کافور. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر یک شربت او با همسنگ او گل سرخ... بخورند مضرت او را بازدارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
کوه سیمینی وهمسنگ توام
در تمنای تو زر بایستی.
خاقانی.
هم سنگ خویش گریۀ خون راندم از فراق
تا سنگ را ز گریۀ من دل به درد خاست.
خاقانی.
در آن کوش از این خانه سنگ بست
که همسنگ این سنگی آری به دست.
نظامی.
، هم قدرومقدار. (برهان). هم اعتبار. هم ارزش:
کس به میزان خرد نیست مرا همسنگ
چون گران است به احسان تو میزانم.
ناصرخسرو.
نسیمش در بها هم سنگ جان بود
ترازوداری زلفش بدان بود.
نظامی.
هرکه با ناراستان همسنگ شد
درکمی افتاد و عقلش دنگ شد.
مولوی
لغت نامه دهخدا