جدول جو
جدول جو

معنی مزاج گویی

مزاج گویی
مطابق طبع و مزاج هر کس سخن گفتن و کسی را از خود نرنجاندن، خوشامدگویی
تصویری از مزاج گویی
تصویر مزاج گویی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مزاج گویی

مزاج گوئی

مزاج گوئی
تملق. چاپلوسی. خوش آمدگوئی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
اگر توقع آسایش از جهان داری
مدار دست ز دست مزاج گوئی ها.
صائب (از آنندراج).
- مزاج گوئی کردن، برطبق میل شنونده گفتن بی اعتقاد به صحت گفتار خود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مزاج گوی

مزاج گوی
مزاج گو. کسی که موافق مزاج کسی سخن گوید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کنایه از خوشامدگوی باشد. (برهان). خوش آمدگوی. (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء). متملق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آن که بر حسب مزاج مخاطب حرف زند
لغت نامه دهخدا

محال گویی

محال گویی
صفت و عمل محال گو. محال گوئی. بیهوده گویی. یاوه گویی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا