ماهی را گویند که مقنع به سحر و شعبده تا مدت چهار ماه هرشب از چاهی که پایین کوه سیام بود برمی آورد و چهار فرسخ در چهار فرسخ روشنایی می داد، گویند جزو اعظم آن سیماب بود. (برهان). ماهی را گویند که مقنع به شعبده در نخشب ساخته بودکه هرشب ازچاه طلوع می کرد و سیام نام کوه نخشب است. (آنندراج). ماه مقنع. ماه نخشب. ماه نسف. ماه کش. ماه کاشغر. ماه مزور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نه ماه سیامی نه ماه فلک که اینت غلام است و آن پیشکار. رودکی (از فرهنگ جهانگیری)
ماه طلعت، آن که سیمای وی مانند ماه باشد، (ناظم الاطباء)، از اسمای محبوب است، (آنندراج)، مه سیما، ماهرخ، ماهرو، ماهروی، ماه چهره: ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را، حافظ، به چشم کرده ام ابروی ماه سیمایی خیال سبزخطی نقش بسته ام جایی، حافظ، عبارات مهذبش چون وصال دلبران ماه سیما، (حبیب السیر ص 123)، دل روشن زهم پاشید آخر چشم صائب را کتان کی پردۀ آن ماه سیما می تواند شد، صائب (از آنندراج)