زمینی که در آن گل لاله فراوان روییده باشد، لاله زار، کنایه از رخ و گونۀ معشوق، برای مِثال بنفشه زلف من آن آفتاب ترکستان / همی بنفشه پدید آرد از دو لاله ستان (فرخی - ۲۵۲) . گاه به ضرورت شعری لاله سِتان خوانده می شود
لاله زار: هم از سعادت و اقبال بود و بخت جوان که دل نبستم بر گلستان و لاله ستان، رخسار: بنفشه زلف من آن آفتاب ترکستان همی بنفشه پدید آرد از دو لاله ستان. (فرخی. چا. د. 252)
دهی است از دهستان کلاتزران بخش رزاب شهرستان سنندج. در 32 هزارگزی شمال خاور رزاب و 9هزارگزی باختر شوسۀ مریوان به سنندج واقع است. سرزمینی است کوهستانی و سردسیر و 300 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات وتوتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و هیزم فروشی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لالستان. لاله زار. جای بسیار روئیدن لاله: سروبنان کنده و گلشن خراب لاله ستان خشک و شکسته چمن. کسائی. بت من آن به دو رخ چون شکفته لاله ستان چو دید روی مرا روی خویش کرد نهان. فرخی. چو می به گونۀ یاقوت شد هوا بستد پیاله های عقیقی ز دست لاله ستان. فرخی. هم از سعادت و اقبال بود و بخت جوان که دل نبستم بر گلستان و لاله ستان. فرخی. ابر سیاه چون حبشی دایه ای شده ست باران چو شیر و لاله ستان کودکی به شیر. منوچهری. جان را نشنیدم که بود رنگ ولی جانش همرنگ یکی لاله که در لاله ستانست. منوچهری. گذری گیر از آن پس به سوی لاله ستان طوطیان بین همه منقار به پر خفته ستان. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 194). گیادانه بگشاد و بنوشت برگ به لاله ستان اندرافتاد مرگ. نظامی. تو خود مطالعۀ باغ و بوستان نکنی که بوستان بهاری و باغ لاله ستان. سعدی