گلو، گردن، روی (دیوار و مانند آن) بالای: دسته کلید کوچکی را از گل میخ برداشت و مطیعانه باو داد. یا از گل هم بر آمدن، از پس هم برآمدن، از پس هم برآمدن، یا گل هم انداختن، بیکدیگر بند کردن روی هم انداختن، سطحی کاری را انجام دادن، یا گل هم کردن، بیکدیگر متصل کردن بهم پیوستن، سطحی کاری را انجام دادن، گردنه
مرادف گل احمر. (آنندراج). گل سرخ. گل محمدی. گل سرخ که از آن گلاب گیرند. رجوع به گل سرخ و گل سوری و گل محمدی شود: ز خوی جمال نبی چون گل گلاب شده ست شقایق از حسد بخت گل کباب شده ست. ملاطغرا (از آنندراج). چو بلبل است ز مستی همیشه فریادم بود گلابی می چون گل گلاب مرا. قزلباش خان (از آنندراج). ، به اصطلاح بعضی می نوشان، کنایه از شراب. (غیاث). در هندوستان شراب دوآتشه را از این گل کشند و گل گلاب گویند. (آنندراج)
دهی است از دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد، واقع در 12هزارگزی شمال آغ کند و 16هزارگزی راه شوسۀ هروآباد به میانه. هوای آن معتدل و دارای 59 تن سکنه است. آب آن از دو رشته چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و سردرختی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
از تیره گل یخها است که درختهای زینتی با گلهای معطرند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 201) ، کنایه از سرخی و یا عرق که از خوردن شراب بر روی پدید آید. (آنندراج) : خوش آن مستی که از رخسار زیبایت نقاب افتد بجای پرده بر روی تو گلهای شراب افتد. خواجه آصفی (از آنندراج)