هر یک از دو طرف محور کرۀ زمین با مناطق اطراف آن، مکانی که فعالیت خاصی در آن زیاد یا متمرکز باشد، قطب صنعتی، در علم فیزیک دو انتهای پیل یا باتری الکتریکی، شیخ و مهتر قوم، کسی که مدار کارها به وجود او باشد، در علم نجوم ستاره ای میان جدی و فرقدان که راهنمای قبله است، ستارۀ قطبی قطب جنوب: طرفی از محور کرۀ زمین که در جنوبی ترین نقطۀ کرۀ زمین واقع شده و طول جغرافیایی آن ۰ درجه و عرض جغرافیایی آن ۹۰ درجۀ جنوبی است قطب شمال: طرفی از محور کرۀ زمین که در شمالی ترین نقطۀ کرۀ زمین واقع است و طول جغرافیایی آن ۰ درجه و عرض جغرافیایی آن ۹۰ درجه شمالی است و محاذی ستارۀ قطبی است
ملاک و مدار چیزی، بزرگ و مهتر قوم، هر یک از طرفین محور کره زمین که آن ها را قطب شمال و قطب جنوب می گویند، جزء رسانای یک دستگاه که جریان برق از آن خارج یا به آن وارد می شود
آژنگ افکندن میان دو ابروی و ترش کردن روی. رجوع به قُطوب شود، بریدن و فراهم آوردن. فراهم آمدن و مجتمع گشتن. گویند: قطب القوم، آمیختن، به خشم آوردن، پر گردانیدن، در هم افکندن گوشۀ جوال را و دوتاه ساختن و گرد کردن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قطب الجوالق. (اقرب الموارد)
گرفتن چیزی را و سپس گرفتن باقیماندۀ آن برحسب اول به گزاف و تخمین نه به وزن. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). یقال: اَخَذه ُ قَطَباً قد نهی عنه الشرع. (اقرب الموارد) (لسان العرب)