معنی فرو خوردن فرو خوردن فُرو خُوردَن خودداری از بروز حالتی مثل خشم یا خنده یا حرف و مانند آن، از میان برداشتن، نابود کردن خودداری از بروز حالتی مثل خشم یا خنده یا حرف و مانند آن، از میان برداشتن، نابود کردن تصویر فرو خوردن فرهنگ فارسی عمید