غراب البین. رجوع به غراب البین شود: فغان از این غراب بین و وای او که در نوا فکندمان نوای او. منوچهری. غراب بین نیست جز پیمبری که مستجاب زود شد دعای او. منوچهری. غراب بین نای زن شده ست از آن سته شدم ز استماع نای او. منوچهری
نوعی کلاغ که صدای آن را نحس و شوم می دانستند، غُرابِ بَین برای مِثال او همایی بود، بی او قصر حکمت شد دمن / کو غراب البین کو؟ تا بر دمن بگریستی (خاقانی - ۴۴۲)
زاغ سیاه زاغ مرخشه (نحس) زاغ سرخ پا زاغ سرخ پا و سرخ منقار: خطیبی کریه الصوت خود را خوش آواز پنداشتی و فریاد بیهده برداشتی گفتی تعیب غراب البین در پرده الحان اوست. توضیح عرب مشاهده این پرنده را شوم و موجب جدایی یاران و خویشاوندان میدانسته