معنی صواحب - فرهنگ فارسی عمید
معنی صواحب
- صواحب
- جمع واژۀ صاحبه، مالک، ملازم، معاشر، یار و دوست، هم صحبت
تصویر صواحب
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با صواحب
صواحب
- صواحب
- جَمعِ واژۀ صاحبه. (اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ صاحب:
اگر آنکه داری سر میزبانی
ز ما به نبینی انیس و صواحب.
حسن متکلم (از مجمعالفصحاء چ 1 تهران ج 2 ص 14)
لغت نامه دهخدا
صواحه
- صواحه
- موی کفیده و پریشان. (منتهی الارب). ما تشقق من الشعر و تناثر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا