صمیمیت، یکرنگی، پاک، روشن و خالص شدن، تفریح، خوشی و خرمی، در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور، پاکی، پاکیزگی، روشنی صفا دادن: زدودن چیزی و به آن جلا و رونق دادن، پاک و پاکیزه کردن صفا داشتن: باصفا بودن، دارای لطف و طراوت بودن، ضمیر پاک داشتن صفا کردن: شادی و خوشی کردن، صلح کردن، آشتی کردن، سازش کردن، برای مثال بیار باده و آماده ساز مجلس عیش / که شیخ صومعه با نفس خود صفا کرده ست (عرفی - ۲۱۹) صمیمیت، یکرنگی، پاک، روشن و خالص شدن، تفریح، خوشی و خرمی، در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور، پاکی، پاکیزگی، روشنی صفا دادن: زدودن چیزی و به آن جلا و رونق دادن، پاک و پاکیزه کردن صفا داشتن: باصفا بودن، دارای لطف و طراوت بودن، ضمیر پاک داشتن صفا کردن: شادی و خوشی کردن، صلح کردن، آشتی کردن، سازش کردن، برای مِثال بیار باده و آماده ساز مجلس عیش / که شیخ صومعه با نفس خود صفا کرده ست (عرفی - ۲۱۹)