معنی شارشک
- شارشک
- تیهو، پرنده ای شبیه کبک اما کوچک تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه
شوشک، شاشنگ، شیشو، شیشیک، شاشک، طیهوج، فرفور، نموسک، نموشک، سرخ بال
واژههای مرتبط با شارشک
شارشک
- شارشک
- بمعنی تیهو باشد و آن جانوری است مانند کبک لیکن کوچکتر از کبک است. (برهان قاطع). طیهوج است. (فهرست مخزن الادویه) ، بمعنی رباب نیز آمده است و آن سازی است مانند طنبور بزرگی که دستۀ کوتاهی داشته باشد و بجای تخته بر روی آن پوست آهو کشند و چهار تار بر آن بندند. (برهان قاطع). و برای هر دو معنی رجوع به شاشک و شاشنگ شود
سارشک
- سارشک
- پشه بق سارخک
خارشک
- خارشک
- جرب،
میل شدید جنسی
سارشک
- سارشک
- پشه، حشره ای ریز و بال دار از خانوادۀ مگس که نیشی خرطوم مانند دارد و بدن انسان را نیش می زند، سارخک
دارشک
- دارشک
- زِرِشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، سِرِشک، اَنبَرباریس، زَراج، زارِج، زَراک، زِرِک، اَمبَرباریس، بَرباریس، اَترار
بارشک
- بارشک
- قسمی بادام کوهی در نزدیک جهرم
بارشک
- بارشک
- دارای رشک. صاحب رشک. باغیرت. غیرتمند. غیور. غَیران. نیک غیرتمند. (منتهی الارب). رشکین. (ناظم الاطباء). حسود. (ناظم الاطباء) (دِمزن). غیره، بارشکی. (منتهی الارب). رجوع به رشک و ’با’ شود
خارشک
- خارشک
- بیمار ابنه زدگی. حِکَّه. خارش، خارش مقعد که آن را کِرمَک گویند
دارشک
- دارشک
- زرشک. (دزی ج 1). بار درختی است معروف که در طعام ها و آش ها کنند و خورند. (برهان: زرشک)