جدول جو
جدول جو

معنی سوداکده

سوداکده
سوداجای، سوداخانه، تجارتخانه، جای سوداگری، محل داد و ستد
تصویری از سوداکده
تصویر سوداکده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سوداکده

سوداکده

سوداکده
مکان داد و ستد. دارالتجاره. سوداجای. (فرهنگ فارسی معین). سوداخانه. (آنندراج) :
خانه آئینۀ سوداکدۀدیگر شد
عشق درچار سوی حسن دکان ساخته است.
سراج المحققین (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سودازده

سودازده
آنکه سودا در مزاج او تأثیر کرده باشد. (آنندراج). دیوانه. (شرفنامۀ منیری) :
سودازده با قمر نسازد
صفرازده را شکر نسازد.
نظامی.
سودازده ای کز همه عالم بتو پیوست
دل نیک بدادت که دل از وی بگسستی.
سعدی.
ف تنه شاهد سودازدۀ باغ و بهار
عاشق نغمۀ مرغان سحر بازآمد.
سعدی.
روزگاریست که سودازدۀ روی توام
خوابگه نیست بجز خاک سر کوی توام.
سعدی.
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز.
حافظ.
تابود نسخۀ عطری دل سودازده را
از خط غالیه سای تو سوادی طلبیم.
حافظ.
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده ست
دل سودازده از غصه دو نیم افتاده ست.
حافظ
لغت نامه دهخدا

سودازده

سودازده
خیال زده، خیالی، آشفته، شیفته، سودایی، مالیخولیایی، دیوانه، مجنون
متضاد: عاقل، عاشق
متضاد: معشوق
فرهنگ واژه مترادف متضاد

نسوداده

نسوداده
نرم وساده وهموارولغزنده شده: انه صرح ممرد من قواریرظن طارمی است ازآبگینه پاک ساخته ونسوداده
فرهنگ لغت هوشیار