معنی سرس - فرهنگ فارسی عمید
معنی سرس
سرس
درختی با برگ های باریک و کوتاه و گل های زرد خوشبو که برگ، پوست و تخم آن در طب قدیم به کار می رفته، درخت زکریا
تصویر سرس
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سرس
سرس
سرس
خواهر ژوپیتر و در یونان قدیم ربه النوع زراعت معروف به ود. (از تاریخ تمدن قدیم ایران). و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 856، 859، 867 و ج 2 ص 1265 شود
لغت نامه دهخدا
سرس
سرس
اسم هندی لحیهالتیس است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
سرس
سرس
کسی که مردی نداشته باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کسی که جماع نکند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، کسی که اورا فرزندی نشود و گشنی که باردار نگرداند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سست. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مرد زیرک و هشیار، نگهبان آن چیزی که در دست شخص باشد. ج، سراس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سرس
سرس
نامرد شدن، جماع نکردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، فرزندی نشدن کسی را. (آنندراج). باردار نکردن گشن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بدخوی شدن، دانا و هوشیار گردیدن پس از نادانی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سرو
سرو
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه یمن و پدر سه عروس فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
درس
درس
چیزی که معلم به شاگرد می آموزاند خواه از روی کتاب و یا از خارج کتاب باشد، خواندن کتاب
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.