جدول جو
جدول جو

معنی روغنی

روغنی
روغن دار، چرب، نانی که در خمیر آن روغن زده باشند، روغنگر
تصویری از روغنی
تصویر روغنی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با روغنی

روغنی

روغنی
منسوب به روغن: ماده روغنی، نانی که خمیر آنرا با روغن سرشته باشند روغنینه، آنکه روغن گیرد روغنگر عصار
فرهنگ لغت هوشیار

روغنی

روغنی
از ملازمان اکبر شاه هند و متوفای سال 980 هجری قمری و شاعری لاابالی ولی دارای طبعی خوش بود. دوبیت زیر از اوست:
از جفای او نمی نالم که می ترسم رقیب
داند از تأثیر فریادم که از بیداد کیست.
بود چون اخگری در خاک راه او دل گرمم
که بردارد به بازی طفل و از دست افکند زودش.
(از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 165) (از فرهنگ سخنوران).
و رجوع به فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود
لغت نامه دهخدا

روغنی

روغنی
دهی از دهستان چاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنۀ آن 589 تن. آب آن از قنات. محصول عمده آنجا غلات و لبنیات و چغندر و پنبه. راه آن اتومبیلرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا