معنی چر چر کردن چر چر کردن خوش چریدن، خوب خوردن و خوش بودن، مالی پیدا کردن و با آن به عیش و خوشی گذرانیدن تصویر چر چر کردن فرهنگ فارسی عمید
چرچر کردن چرچر کردن مالی یافتن و با آن معاش گذرانیدن. از ثروت بادآورده ای امرار معاش کردن، خوردنی بمرور یافتن و خوردن. رجوع به چرچر شود لغت نامه دهخدا
غر غر کردن غر غر کردن سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غُر و لُند کردن، ژَکیدن، رَکیدن، زَکیدن، لُند لُند کردن، لُندیدن، دَندیدن، دَندِش فرهنگ فارسی عمید
چار چار کردن چار چار کردن کنایه از ستیزه کردن، برای مِثال تا بر کسی گرفته نباشد خدای خشم / پیش تو ناید و نکند با تو چارچار (منوچهری - ۴۱) فرهنگ فارسی عمید