جدول جو
جدول جو

معنی پای تابه

پای تابه
چارق، نوعی کفش چرمی با بندها و تسمه های دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده می شود، چارغ، شمل، شم، پاتابه، پاتوه، پالیک
تصویری از پای تابه
تصویر پای تابه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پای تابه

پای تابه

پای تابه
لفاف. لفافه. (السامی). جامۀ سطبر که بچند تای مسافران برپای پیچند دفع سرما یا چستی و چالاکی رفتار را. پای پیچ: و از وی (از چغانیان) پای تابه خیزد و گلیمینه و بساط پشمین. (حدود العالم ص 109). پس رداء او بستد و نیمه کرد پیش مأمون و گفت دو پایتابه کنم. (چهار مقاله). اِستمی الصائد، پوشید پایتابه رایا عاریت کرد پایتابه را برای شکار آهو در گرما.
، جورَب. (منتهی الارب). جوراب.
- پای تابه گشادن، بجائی مقیم شدن. (رشیدی). کنایه از، از سفر بازماندن و اقامت کردن باشد و کنایه از، از سفر آمدن و مقیم شدن هم هست. (برهان).
- پای تابه اش در هند باز شدن، به سفری دور رفتن
لغت نامه دهخدا

پای تاوه

پای تاوه
پای تابه:
تعجیل چیست پایتاوه نپیچیده ام.
نظام قاری (دیوان البسه)
لغت نامه دهخدا

پایتابه

پایتابه
پاتابه، جوراب. یا پایتابه کسی در هند باز شدن، بسفر دور رفتن وی
پایتابه
فرهنگ لغت هوشیار

پای خاره

پای خاره
سنگی باشد که چرک پاراپاک کند سنگ پا قیشور، هر چیز که چرک پا را بسترد
فرهنگ لغت هوشیار

ماهی تابه

ماهی تابه
ظرفی مسین یا جز آن با دسته که ماهی و جز آنرا در آن سرخ کنند
ماهی تابه
فرهنگ لغت هوشیار

ماهی تابه

ماهی تابه
ظرف فلزی پهن که در آن ماهی یا چیز دیگر سرخ می کنند، ماهی تاوه
ماهی تابه
فرهنگ فارسی معین

ماهی تابه

ماهی تابه
ظرفی مسین یا جز آن با دسته که ماهی و جز آن را در آن سرخ کنند. ماهی سرخ کن. ماهی تاوه. ماهی توه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا