معنی بی آب - فرهنگ فارسی عمید
معنی بی آب
- بی آب
- جایی یا زمینی که آب نداشته باشد، کنایه از بی رونق، بی طراوت، کنایه از رسوا، بی آبرو
تصویر بی آب
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با بی آب
بی آب
- بی آب
- بدون آب فاقد آب، بی رونق بی طراوت، بی آبرو بی اعتبار
فرهنگ لغت هوشیار
بی آب
- بی آب
- کنایه از بی رونق، (برهان) (آنندراج) (شرفنامه)، بی طراوت، پژمرده:
و آن لبان کز وی برشک آمد عقیق آبدار
چون سفال بیهده بی آب و بی مقدار شد،
سوزنی،
لغت نامه دهخدا
بی آب
- بی آب
- دهی از دهستان فرقان غربی است که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 411 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
پی آب
- پی آب
- چاه آب یا قنات که در کنار آن پله ساخته باشند که بتوان از آن پایین رفت و آب برداشت
فرهنگ فارسی عمید
بد آب
- بد آب
- دهی از بخش مرکزی شهرستان فومن است که دارای 708 تن سکنه است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 2) ، که به بدی شهرت دارد
لغت نامه دهخدا