جدول جو
جدول جو

معنی اندوه خوار

اندوه خوار
کسی که غصه بخورد و غم واندوه به خود راه بدهد، اندوه خورنده، یار و دوست که در غم و غصۀ شخص شریک باشد، غم خوار
تصویری از اندوه خوار
تصویر اندوه خوار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اندوه خوار

اندوه خوار

اندوه خوار
غم خوار. تیمارخوار. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

اندوه خواری

اندوه خواری
غم خواری. (از یادداشت مؤلف) ، بلند آوازتر. (یادداشت مؤلف). هو اندی صوتاً، اوبلند آوازتر است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

انده خوار

انده خوار
اندوه خوار. غم خوار. غم خور. غمگین:
خجسته بادت نوروز و نیک بادت روز
تو شادخوار و بداندیش خوار و انده خوار.
فرخی.
روا بود که یکی مرد آفرید ایزد
و هم زتنش یکی جفت کرده انده خوار.
(از جامع الحکمتین ص 233) ، تدهین شده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). روغن داده. مدهون. (از صحاح الفرس) ، مطلا و مفضض شده. (ناظم الاطباء). زراندود. مموه. (یادداشت مؤلف) :
قلب اندودۀ حافظ بر او خرج نشد
کاین معامل بهمه عیب نهان بینا بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا

اندوه گسار

اندوه گسار
یار و دوست که غم شخص را بخورد، کسی که برای دیگری دلسوزی و غم گساری کند، غم خوار، غم گسار، چیزی یا کسی که غم و اندوه را تسکین بدهد
اندوه گسار
فرهنگ فارسی عمید