جدول جو
جدول جو

معنی استنهاض

استنهاض
درخواست برخاستن برای انجام دادن کاری، فرمان برخاستن دادن
تصویری از استنهاض
تصویر استنهاض
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با استنهاض

استنهاض

استنهاض
برخاستن خواستن. (تاج المصادر بیهقی). برخاستن فرمودن جهت کاری. طلب کوچ و برخاستن. طلب قیام کردن. طلب نهوض کردن، شتاب راندن روندگان را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

استنفاض

استنفاض
نگریستن (تاشناخت)، به سنگ پلیدی ستردن، شناسایی دشمن
استنفاض
فرهنگ لغت هوشیار

استنهار

استنهار
زجر کردن، آزمند چیزی گردیدن چندانکه از ننگ و دشنام و نکوهش باکیش نباشد، ولوع به چیزی و افراط در آن، دارای چیزهای باطل و هیچکاره شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

استنهاج

استنهاج
هویدا شدن راه. (تاج المصادر بیهقی). واضح گردیدن راه. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

استنفاض

استنفاض
نگریستن هرچه باشد در جائی. نگریستن تا بشناسد. دیدن جمیع آنچه در مکان باشد.
لغت نامه دهخدا

استنضاض

استنضاض
احسان و عطیّه خواستن. یقال: هو یستنض معروفاً، ای یستقطره.
لغت نامه دهخدا