زیردست. مطیع. محکوم. (برهان) (جهانگیری). فرودست. (آنندراج) : من که از دست اینم و آنم من کنون دست راست سلطانم. سنائی. ، سر برداشته بردن گرگ بزغاله را. (منتهی الارب). زَم ّ: اِزْدَم َّ الذئب ُ السَخْلَهَ، اخذها زامّاً رأسَه، ای رافعاً ایاه. (اقرب الموارد)