جدول جو
جدول جو

معنی میخ کوب

میخ کوب
چکش و هر آلتی که با آن میخ را در چیزی یا در جایی بکوبند، کنایه از ثابت و بی حرکت، کنایه از ویژگی کسی که مات و متحیر بر جا مانده باشد
تصویری از میخ کوب
تصویر میخ کوب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با میخ کوب

میخ کوب

میخ کوب
میخ کوبنده، که میخ را بر جایی بکوبد، آن که میخ را به جایی بزند،
آنچه بدان میخ کوبند، چکش، (یادداشت مؤلف)، تخماقی که میخهای چادر را بدان بر زمین کوبند، قسمی تخماق کوتاه دسته دار از چوب که بدان میخ چادر بر زمین فروکوبند، (از یادداشت مؤلف)، میتد، میتده، (منتهی الارب) :
به دفۀ جد و ماشوره و کلابۀ چرخ
به آبگیر وبه مشتوت و میخ کوب و طناب،
خاقانی،
میخکوبی بر سرش زد و به جا بکشت، (راحهالصدور راوندی)، پس بفرمود تا او را در غراره ای کردند و سر غراره بدوختند و به میخ کوب فراشان چندانش بکوفتند تابمرد، (تجارب السلف)،
،
میخ کوبیده شده، میخ کوفته، به میخ کوبیده شده در جایی، کنایه است از سخت ساکن و بی حرکت و پابرجا و دهشت زده شده در جای خود
لغت نامه دهخدا

میخ کوبی

میخ کوبی
حالت و صفت و عمل میخ کوب، کوبیدن میخ بر زمین یا در دیوار و یا چیزی دیگر، (از یادداشت لغت نامه)، رجوع به میخ کوب شود
لغت نامه دهخدا

میخکوب

میخکوب
آلتی که بوسیله آن میخ را درجایی فروکنند تخماق، ثابت بیحرکت
میخکوب
فرهنگ لغت هوشیار

یخ کوب

یخ کوب
درهم شکننده یخ. (ناظم الاطباء) ، یخ شکن، مجازاً، کار بی حاصل کننده:
ز بی پروایی یاران گرافتد بر دری کارم
تمام روز باید در زدن یخ کوب را مانم.
محمد سعید اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

میخ کار

میخ کار
چوبی که بزمین فرو برده برآن چوب نهند و باتیشه تراشند، (خاتم) دستگاه ساده و کوچکی است با دو ضلع قایم بهم که بوسیله میخی بزمین محکم شود و وقت کارکه خاتم ساز بر روی زمین قرار گیرد ضلع عمود آن رو بخاتم سازاست. طرزاستفاده از میخ کارباین ترتیب است که اگرمثلابخواهند چوبی راببرنند یک سر آنرا بر روی زمین میگذارند و سر دیگر را به میخ کار تکیه میدهند و در عین حال آن سر چوب را که به میخ کار تکیه دارد از طرفین بین شست دو پای خود محکم میگیرند و آن وقت اره را برداشته مشغول محکم میگیرند و آن وقت اره را
فرهنگ لغت هوشیار