جدول جو
جدول جو

معنی قرنبا

قرنبا
سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، کوزدوک، چلاک، چلانک، کستل، گوگار، گوگال، تسینه گوگال، گوگردانک، بالش مار، کوز، جعل
تصویری از قرنبا
تصویر قرنبا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قرنبا

قرنبا

قرنبا
خنفساء: اندر مثل است که قرنبا در دیده مادر است حسنا (ایرح میرزا)
قرنبا
فرهنگ لغت هوشیار

قرنباد

قرنباد
کَراویا، گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، شاه زیره، زیره رومی، کَرَویا، کَراویه
قرنباد
فرهنگ فارسی عمید

قرنبی

قرنبی
یونانی تازی گشته کوز خبزدوک سرگین گردانک این واژه در برخی فرهنگ هاقرنباء نیزآمده است 0 کوز
فرهنگ لغت هوشیار

قرنباد

قرنباد
گیاهی است دو ساله از تیره چتریان بارتفاع 30 تا 60 سانتیمتر که در نواحی گرم اروپا و آسیای مرکزی و افریقا و جنوب ایران می روید. ریشه اش راست و دوکی شکل و گوشت دار و ساقه اش بی کرک و شفاف است. برگهایش برنگ سبز روشن و در قسمت فوقانی ساقه دارای دمبرگ کوتاهی است که انتهای آن بصورت غلافی ساقه را فرا می گیرد. گل آذین آن چتر مرکب و گلهایش کوچک و سفید رنگ است. میوه اش بیضی شکل و بطول 5 میلیمتر و بقطر یک میلیمتر و برنگ قهوه یی تیره یا مایل بزرد و شفاف است. بوی آن معطر و پسندیده و طعمش گزنده است. میوه این گیاه شامل تانن (8 درصد) و یک روغن ثابت سبز رنگ و موم و موسیلاژ و اسانسی است که از تقطیر با بخار آب حاصل می شود. میوه آن بادشکن و مدر و قوی و زیاد کننده شیر و نیز قاعده آور است و گاهی میوه آن را جهت معطر کردن نان روی آن میزنند کراویا کرویا کراوی کراویه ازحمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده کرویه قاروا شاه زیره تقر قرنفار زیره رومی قرامن کیمونی کمون فرنگی کمون ارمنی کراویه صحرایی زیره سیاه. توضیح گیاهی است بنام زیره کرمانی یا زیره سیاه در تداول عامه مشهور است و بنام کمون کرمانی نیز خوانده می شود در کتب مختلف بنام قرنباد ذکر شده است
فرهنگ لغت هوشیار

قرنباء

قرنباء
خنفساء: اندر مثل است که قرنبا در دیده مادر است حسنا (ایرح میرزا)
قرنباء
فرهنگ لغت هوشیار

خرنبا

خرنبا
نام ناحیه ای است بین حلب و روم. (از معجم البلدان). در منتهی الارب این کلمه بصورت خرنباء (با الف ممدوده) آمده و آن موضعی است از سرزمین مصر
لغت نامه دهخدا