معنی فال زدن فال زدن طالع دیدن، از نیک و بد بخت و طالع خود یا دیگری آگاه شدن و از آیندۀ وضع و حال اطلاع یافتن، فال دیدن تصویر فال زدن فرهنگ فارسی عمید
فال زدن فال زدن فال گرفتن. طالعبینی: بر قرعۀ چار حد کویت فالی زنم ازبرای رویت. نظامی. به فرخندگی فال زن ماه و سال که فرخ بود فال فرخ به فال. نظامی. از غم و درد مکن ناله و فریاد که دوش زده ام فالی و فریادرسی می آید. حافظ. رجوع به فال شود لغت نامه دهخدا
گال زدن گال زدن فریاد زدن آواز برآوردن، همچو پروانه بگرد تو پرو بال زنم هر سحرگه بسر کوت رسم گال زنم. (ملک قمی) فرهنگ لغت هوشیار
خال زدن خال زدن خال کوبی کَردَن، زدن خال یا نقش و نگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد می کنند، خالکوبی کَردَن، کَبودی زَدَن، وَشم زَدَن فرهنگ فارسی عمید