وات بی دیل (حرف بی نقطه)، بی پیرایگی در زن، گردن، تهی، بی مایگی بی فرهنگی، برز (قامت)، کرپ (کالبد)، خوشه خرما خوش بالا خوش اندام بی مایه بی ادب نا فرهیخته: مرد، بی زه کمان، بی پیرایه زن، بی افسار: ستور، بی ساز و برگ: مرد، بی داغ و نشان: اسپ و اشتر بی پیرایه گردیدن (زن)، بی مال ماندن، بی ادب گردیدن، بی کار ماندن، بی پیرایه، بی کار. یا حروف عطل. حروف بی نقطه
زن بی پیرایۀ بی زیور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اسب و شتر بی گردن بند و بی رسن و بی داغ و نشان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد بی ساز و سلاح. (منتهی الارب) ، خالی از مال، بی ادب، قوس عطل، کمان بی زه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، أعطال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
بی پیرایه ماندن زن. (از منتهی الارب). بی پیرایه شدن. (المصادر زوزنی). خالی شدن زن از زیور. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) : عطلت المراءه، بر آن زن زیور نبوده است. (از اقرب الموارد). عُطول. و رجوع به عطول شود، خالی شدن از مال و ادب. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) : عطل من المال والادب، از مال و ادب خالی و تهی شد، و نیز عطل القوس من الوتر و الخیل من الارسان و الدلو من الاوذام، کمان از وتر و اسب از افسار و دلو از بند و تسمه خالی گشت. (از اقرب الموارد). بنابراین عطل، در خالی بودن از هر چیز به کار رود هر چند اصل آن در موردزیور و حلی است، فربه گردیدن. (از منتهی الارب). بزرگ و عظیم شدن بدن. (از اقرب الموارد)