جدول جو
جدول جو

معنی عذاب کشیدن

عذاب کشیدن
درد کشیدن، رنج بردن، رنج و آزار را تحمل کردن، عذاب بردن
تصویری از عذاب کشیدن
تصویر عذاب کشیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عذاب کشیدن

عنان کشیدن

عنان کشیدن
زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
عنان کشیدن
فرهنگ فارسی عمید

عنان کشیدن

عنان کشیدن
زمام مرکب را کشیدن یا عنان خود را کشیدن، کف نفس کردن
عنان کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

کباب کشیدن

کباب کشیدن
بر آوردن کباب از سیخ و گوشت از دیگچه و غیره: (یک روز نمی کشی شرابی کز لخت جگر کشم کبابی) (ظهوری)
کباب کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

حساب کشیدن

حساب کشیدن
حساب خواستن از عامل و حسابدار. حساب طلبیدن از کسی
لغت نامه دهخدا

عنان کشیدن

عنان کشیدن
زمام مرکب را کشیدن. (فرهنگ فارسی معین) ، تاختن. راندن بسویی. روی آوردن:
به هومان بفرمود کاندرشتاب
عنان را بکش تا لب رود آب.
فردوسی.
کنون سوی تو کردند اختیارت
از آن سو کش که میخواهی عنانت.
ناصرخسرو.
، توقف کردن. بازایستادن. روی تافتن. بازآمدن. متوقف شدن. درنگ کردن. دست برداشتن. خودداری کردن:
هر آن کس که او تخت و تاج تو دید
عنان از بزرگی بباید کشید.
فردوسی.
لختی عنان بکش ز پی این جهان متاز
زیرا که تاختن ز پی این جهان عناست.
ناصرخسرو.
دل کشید آخر عنان چون مرد میدانت نبود
صبر پی گم کرد چون همدست دستانت نبود.
خاقانی.
چون خواهش یکدگر شنیدند
از کینه کشی عنان کشیدند.
نظامی.
، متوقف ساختن. بازایستاندن از حرکت:
عنان کش دوان اسب اندیشه را
که درره خسکهاست این بیشه را.
نظامی.
، در اختیار داشتن. مسلط بودن. زمام به دست داشتن: عنان یکران عبارت کشیده دار. (سندبادنامه ص 67).
- عنان خود یا نفس را کشیدن، کنایه از کف نفس کردن است. (فرهنگ فارسی معین) :
عنان نفس کشیدن جهاد مردانست
نفس شمرده زدن ذکر اهل عرفانست.
صائب
لغت نامه دهخدا