جدول جو
جدول جو

معنی سایه فکن

سایه فکن
آنچه سایه بیندازد، سایه ف کننده، سایه انداز، سایه دهنده، سایه گستر مثلاً درخت سایه فکن
تصویری از سایه فکن
تصویر سایه فکن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سایه فکن

سایه فکن

سایه فکن
سایه انداز. سایه دهنده. سایه گستر:
پراکنده گشت آن بزرگ انجمن
همه شاد از آن سرو سایه فکن.
فردوسی.
توانم مگر پایگه ساختن
بر شاخ آن سرو سایه فکن.
فردوسی.
سایۀ خویش هم نهان خواهم
چون شود سرو دوست سایه فکن.
خاقانی.
کم مباش از درخت سایه فکن
هر که سنگت زند ثمر بخشش.
ابن یمین.
رجوع به سایه افکندن و سایه فکندن شود
لغت نامه دهخدا

سایه شکن

سایه شکن
روشن کننده روشنگر، کسی که دین کفر را معدوم سازد
سایه شکن
فرهنگ لغت هوشیار

سایه افکن

سایه افکن
آنکه یا آنچه بر کسی یا بر چیزی سایه بیفکند، سایه اف کننده، سایه اندازنده، سایه انداز، سایه گستر
سایه افکن
فرهنگ فارسی عمید

سایه شکن

سایه شکن
آنکه نور و روشنایی بدهد و تاریکی و سایه را محو کند، روشن کننده، نور بخش
سایه شکن
فرهنگ فارسی عمید

سایه شکن

سایه شکن
شکننده مذهب ظلمت یعنی کفر و زندقه. (برهان) (آنندراج) (شرفنامه) ، روشن کننده. (برهان) (آنندراج) (شرفنامه) :
سایه پرستی چو کنی همچو باغ
سایه شکن باش چو نور چراغ.
نظامی
لغت نامه دهخدا

سایه بان

سایه بان
چادر یا چیز دیگر که برای جلوگیری از آفتاب برپا کنند، هر چیز که سایه بیندازد و مانع آفتاب باشد، چتر، پرده، سایه گاه
سایه بان
فرهنگ فارسی عمید