جدول جو
جدول جو

معنی رنج دیدن

رنج دیدن
کنایه از آزار دیدن، به رنج و محنت گرفتار شدن، آسیب دیدن
تصویری از رنج دیدن
تصویر رنج دیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با رنج دیدن

رنج دیدن

رنج دیدن
آزار دیدن. دچار اذیت شدن. صدمه و آسیب دیدن. مشقت و محنت را گرفتار آمدن. مکابده:
بسی رنج دیدم ز خاقان چین
ندیدم که یک روز کرد آفرین.
فردوسی.
سپهبد چنین گفت چون دید رنج
که دستور بیدار بهتر ز گنج.
فردوسی.
فرامرز پسر کاکو را پیش آوردند و طغرل گفت رنجها دیدی، دل قوی دار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 642). رنج دیدی بباید آسود. (تاریخ بیهقی ص 380). خواجه بروزگار پدرم آسیبها و رنجها دیده است. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا

رنج دیده

رنج دیده
مشقت دیده. محنت کشیده. تحمل زحمت و تعب کرده. به سختی و تعب گرفتار شده:
کشیدی ورا گفت بسیار رنج
کنون برخور ای رنج دیده ز گنج.
فردوسی.
خروشید کای رنج دیده سوار
بدین داستان کهن گوش دار.
فردوسی.
چو بیدار شد رنج دیده ز خواب
ز خوی دید جای پرستش پرآب.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

رنج کشیدن

رنج کشیدن
زحمت کشیدن مشقت کشیدن، درد کشیدن تحمل درد کردن، اندوه خوردن غصه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار

رنج بردن

رنج بردن
تحمل سختی و مشقت کردن، زحمت کشیدن، درد کشیدن، اندوه خوردن، رنج کشیدن
رنج بردن
فرهنگ فارسی عمید