جدول جو
جدول جو

معنی چرم کمان

چرم کمان
زه کمان، چرم گور، چرم گوزن، چلّۀ کمان، وتر
تصویری از چرم کمان
تصویر چرم کمان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چرم کمان

چرم کمان

چرم کمان
مرادف چرم گور و چرم گوزن. (از آنندراج). کنایه از زه کمان. (آنندراج) :
بپولاد شمشیر و چرم کمان
بسی زور بازو نمود آسمان.
نظامی (از آنندراج).
رجوع به چرم گور و چرم گوزن شود، اگر از ’چرم کمان’ ذات کمان مراد باشد باعتبار آنکه عمده در آن پی است و آن در حال لزوجت و انعطاف و عدم شکست قریب بچرم بود، هم وجهی است، گو که بسیار بعید باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

چرخ کمان

چرخ کمان
نوعی از کمان سخت. (آنندراج). کمان زوردار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

چرخ کمان

چرخ کمان
حلقۀ کمان. (غیاث). دور کمان:
کباده ز چرخ کمان ساختی
بهر گشتنی تیری انداختی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

چله کمان

چله کمان
زِهِ کَمان، چَرمِ گَوَزن، چَرمِ کَمان، چَرمِ گور، وَتَر
چله کمان
فرهنگ فارسی عمید

چهل کمان

چهل کمان
دهی است از دهستان پساک__وه بخش کلات شهرستان دره گز. در 17هزارگزی جنوب خاوری دره گز واقع است. دره و معتدل است، 162 تن سکنه دارد از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

خرم مکان

خرم مکان
دهی است از دهستان کام فیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 45هزارگزی راه فرعی کام فیروز به پل خان. این دهکده در جلگه واقع است. آب آن از رود خانه شول و محصول آن غلات و برنج و ماش و شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

رم کرمان

رم کرمان
شهرکی است به ناحیت پارس میان داراگرد و حدود کرمان. جایی با کشت و برز بسیار و نعمت فراخ. (حدود العالم). نام چند موضع است در فارس و از آن جمله است رم حسن بن جیلویه و رم اردام بن جوانابه و رم قاسم بن شهریار و رم حسن بن صالح. (از معجم البلدان). نام پنج ده است به شیراز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

چرم کمر

چرم کمر
میان بند چرمین. کمربند چرمی. تسمۀ چرمین که بر کمر بندند:
سنان اندر آمد به چرم کمر
به ببر بیان بر نبد کارگر.
فردوسی.
رجوع به چرم شود
لغت نامه دهخدا

چم کلان

چم کلان
دهی از بخش دره شهر شهرستان ایلام که در 9 هزارگزی شمال باختری دره شهر و 9 هزارگزی جنوب راه مالرو ودره شهر به هندمینی واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 336 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سیکان. محصولش غلات، لبنیات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا