جدول جو
جدول جو

معنی پیشینگاه

پیشینگاه
وقت نماز ظهر، وقت نماز پیشین، ظهر، پیشینگه، پیشینگهان
تصویری از پیشینگاه
تصویر پیشینگاه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیشینگاه

پیشین گاه

پیشین گاه
وقت نماز پیشین وقت نماز ظهر: رفت روزی بوقت پیشین گاه تا در ان باغ روضه یا بد راه. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشینگان

پیشینگان
پیشینیان، گذشتگان، قدما، اسلاف، برای مِثال گه از لوح ناخوانده عبرت پذیر / گه از صحف پیشینگان درس گیر (نظامی۵ - ۷۵۳)
پیشینگان
فرهنگ فارسی عمید

پیشینگان

پیشینگان
جَمعِ واژۀ پیشینه، بمعنی اولین. قدماء. اسلاف. متقدمان، پیشینان: و ما پدیدکنیم اندر فصل دیگر... بدان مقدار که اندر کتب پیشینگان یافتیم و به اخبارها بشنیدیم. (حدود العالم).
به آئین پیشینگان بگروید
بدین سایۀ سروبن بنگرید.
فردوسی
سکندر نه زین پایه دارد خرد
که از راه پیشینگان بگذرد.
فردوسی.
نمایم شما را یکی مرغزار
ز شاهان پیشینگان یادگار.
فردوسی.
در میدان بلاغت درآیند و جولانهای غریب نمایند چنانکه پیشینگان را دست در خاک مالند. (تاریخ بیهقی ص 292 چ ادیب).
گر از کار پیشینگان غافلی
کنون یاد گیرش ز روشندلی.
شمسی (یوسف و زلیخا).
و نهاد و شکل آن و سیر ملوک پیشینگان و عادات حشم و رعیت آن و چگونگی آب و هوا. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 3).
این سبب است که گروهی از پیشینگان، بیرون کردن خون بهیچ حال روا نداشته اند. و پیشینگان اندر کتب یاد کرده اندکه... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و پیشینگان زراوند طویل کرده اند و متأخران زراوند گرد میکنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و پیشینگان چنین گفته اند که شاه جانوران گوشت خوار باز است. (نوروزنامه). و صفت گرزش که بغزنین نهاده است حقیقت میشود که آنچه از پیشینگان باز گفته اند چون گرشاسپ و سام و رستم و دیگران متصور تواند بود. (مجمل التواریخ و القصص).
گه از لوح ناخوانده عبرت پذیر
گه از صحف پیشینگان درس گیر.
نظامی.
اگر برد خواهی چنان مایه بر
که بردند پیشینگان دگر.
نظامی.
و اگر از ظلم پیشینگان شهنشاه چیزی ناقص میکند که صلاح این عهد و زمان نیست میگویند رسم قدیم و قاعده اولنیان است. (تاریخ طبرستان)
لغت نامه دهخدا

پیشین گاه

پیشین گاه
وقت نمازپیشین، وقت نماز ظهر، (غیاث)، پیشین گه:
رفت روزی بوقت پیشین گاه
تا در آن باغ روضه یابد راه،
نظامی،
رفت پیشین گاهی از ویرانه ای
سوی بازار حلب دیوانه ای،
زلالی
لغت نامه دهخدا

پیشینگه

پیشینگه
وقت نماز ظهر، وقت نماز پیشین، ظهر، پیشینگاه، پیشینگَهان
پیشینگه
فرهنگ فارسی عمید