جدول جو
جدول جو

معنی پی رس

پی رس
آنکه از پی برسد، آنکه از دنبال آید و به دیگران ملحق شود، پی رسنده، ازپی رسنده
تصویری از پی رس
تصویر پی رس
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پی رس

پی رس

پی رس
آنکه از عقب و از پی رسد. آنکه از دنبال درآید و ملحق گردد
لغت نامه دهخدا

پیشرس

پیشرس
آنکه از همگان زودتر رسد کسی که جلوتر از دیگران واصل شود: بمنزل رسد از همه پیشتر بود عزت پیشرس بیشتر. (هاتفی)، جوان شاب، میوه ای که بیش از میوه های موسم خود پخته گردد نوبر گلی که زودتر از فصل خود پدید آید: سخن بوسه که جنگست گل پیشرسش بچه امید من غنچه دهان عرض کنم ک (صائب) هم طالع بیدیم دین باغ که باشد سر پیش فکندن ثمر پیشرس ما. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار

پیش رس

پیش رس
کسی که پیش از دیگران به مقصد برسد، پیش رسنده، آنچه پیش تر از وقت مقرر فرابرسد، میوه ای که زودتر از نوع خود به دست آید، نوبر
پیش رس
فرهنگ فارسی عمید

پس رس

پس رس
آنچه از میوه که دیررسد. میوه ای که دیر بدست آید (مقابل پیش رس)
لغت نامه دهخدا

پیشرس

پیشرس
آنکه از همگان زودتر رسد. زودرس. آنکه جلوتر از دیگران درآید. آنکه قبل از همه واصل گردد:
بمنزل رسداز همه پیشتر
بود عزت پیشرس بیشتر.
هاتفی.
، جوان، (میوۀ...) ، که زودتر از دیگران پخته گردد. میوه ای که پیش از دیگر میوه های موسم خود پخته گردد. (غیاث). که جلوتر از دیگران از کالی و ناپختگی برآید. زودرس. سرده. میوه و بری که قبل از نوع خود پزد و رسد و بدست آید. روچه. میوه و گل که در نوع خود پیش از همه برسد. (آنندراج). نوبر. میوۀ تازه. مقابل دیررس:
سخن بوسه که جنگست گل پیشرسش
بچه امید من غنچه دهان عرض کنم.
صائب.
همطالع بیدیم درین باغ که باشد
سر پیش فکندن ثمر پیشرس ما.
صائب.
بمیدان رسید از هزارش یکی
بود باغ را پیشرس اندکی.
هاتفی.
من بفرمان گلستان خیالی که بود
خار خشک سر دیوار گل پیشرسم.
غیاثای حلوائی (از آنندراج).
سر جوش حیا گلبن باغ هوس ماست
سر پیش فکندن ثمر پیشرس ماست.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا