جدول جو
جدول جو

معنی پی پر کردن

پی پر کردن
قوی شدن پاهای کره اسب یا کره خر و کرۀ استر و توانا شدن برای بار بردن یا سواری دادن
تصویری از پی پر کردن
تصویر پی پر کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پی پر کردن

پی پر کردن

پی پر کردن
قوی شدن (کره خر و اسب توانا شدن مرکوب برای سواری
پی پر کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پی پر کردن

پی پر کردن
قوی شدن کرۀ خر و اسب و توانا شدن برای سواری
لغت نامه دهخدا

پی سپر کردن

پی سپر کردن
با پای رفتنپیمودن (راهی را)، لگد مال کردن پایمال کردن
پی سپر کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پی پر کرده

پی پر کرده
کره اسب و خر قوی شده، زیرک و مجرب کار آزموده گرم و سرد روزگار چشیده: طالب دنیا عجی نا مرد پی پر کرده است داده دایم پشت بر دنیا که دنیا رو کند. (فر. نظام. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پی سپر کردن

پی سپر کردن
پی سپار لگدمال کردن، پایمال کردن، پی سپار کردن
پی سپر کردن
فرهنگ فارسی عمید

پی سپر کردن

پی سپر کردن
پی سپار کردن. با پای رفتن. از روی آن گذشتن: پی سپر کردن راهی را، پا سپر کردن. پیمودن آنرا. رفتن بر آن. وَطء، لگدمال کردن. پایمال کردن. پیخستن. لگدکوب کردن. پایکوب کردن
لغت نامه دهخدا