مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن، پاس داشتن در ورزش در بازی های گروهی مانند فوتبال، بسکتبال، رد کردن و رساندن توپ به یکی از افراد دستۀ خود، در قمار، نوبت خود را به حریف دادن، کنایه از حواله دادن کسی به جایی یا به کس دیگری
حرکت پیش یعنی ضمه به حرف دادن. مضموم خواندن. ضمه دادن حرفی را. مضموم کردن حرفی. مضموم نوشتن، درس را بمعلم پس دادن. درس را روان کرده بر استاد خواندن. پس دادن شاگرد درس خوانده را به استاد، دادن از قبل