جدول جو
جدول جو

معنی برگ ماهی

برگ ماهی
نوعی ماهی کمیاب که از دریای سیاه به دریای خزر آورده شده
تصویری از برگ ماهی
تصویر برگ ماهی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با برگ ماهی

برگ شاهی

برگ شاهی
دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور. سکنۀ آن 358 تن. آب آن از قنات ومحصول آن غلات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9) ، انتقال یافتن (به حالی). (فرهنگ فارسی معین). منتقل شدن. (ناظم الاطباء) ، واژگون شدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : برگردیدن کاسه، وارون شدن آن. (یادداشت دهخدا) ، تغییر یافتن. (فرهنگ فارسی معین) : برگردیدن سرکه، شراب شدن آن. برگردیدن شیر، جغرات شدن آن. (یادداشت دهخدا). منقلب شدن و برگشتن و خراب وضایع شدن یعنی از حالت اصلی برگردیدن. (آنندراج). اِلتفاع. اِلتهام. اِنکفاء. تَغیّر:
چو برگرددت روز یار توام
بگاه چرا مرغزار توام.
فردوسی.
غمش در خاطر از بس ماند ترسم خوار می گردد
که چون بر شاخ ماند میوۀ بسیار برگردد.
قدسی (از آنندراج).
اِستفاع، برگردیدن گونه از ترس و مانند آن. (از منتهی الارب). اًسهاب، برگردیدن گونه از فرط حب یا از خوف یا بیماری. (از منتهی الارب). اِلتعاق، اِلتقاع، اِلتماء، برگردیدن رنگ گونۀ آدمی. اِمتصار، برگردیدن صورت. تَطهّل، برگردیدن رنگ و مزۀ آب. تِلمّاء، برگردیدن رنگ گونۀ آدمی. تَمذقُر، برگردیدن آب. تَمغّر، برگردیدن رنگ روی از خشم. سَجَس، برگردیدن آب و تیره شدن. طَرتَمه، برگردیدن رنگ آب. قَشَف، برگردیدن رنگ روی از درویشی. قَفَاء، برگردیدن و تباه گشتن گیاه از باریدن باران. کَبَث، برگردیدن گوشت و بدبوی شدن آن. کَمَه، برگردیدن رنگ و برگشتن عقل کسی. مَهَع، برگردیدن رنگ روی. (از منتهی الارب) ، چرخیدن:
گر تو برگردی و برگردد سرت
خانه را گردنده بیند منظرت.
مولوی.
و رجوع به برگشتن شود
لغت نامه دهخدا

مرگ ماهی

مرگ ماهی
به فارسی ماهی زهرج است. (از فهرست مخزن الادویه). دوایی است که ماهیگیران در دریا اندازند و ماهی آن را بخورد و خودبخود از بیهوشی بر روی آب آید و خودبخود بمیرد. (آنندراج). سمی است که در آب ریزند و ماهیان مسموم گونه بر روی آب افتند و صید آنان آسان شود. (یادداشت مرحوم دهخدا). سم السمک. ماهی زهره. انامرتا. ماهی زهرج. سم الحوت. سمیرا. گیاهی است بالارونده، از دولپه ایهای جدا گلبرگ که تیره خاصی به نام تیره منیسپرماسه را بوجود می آورد، برگهایش مسطح و متناوب وگلهایش سفیدرنگ و مجتمع بصورت خوشه است. میوه اش گوشتدار و شفت و به بزرگی یک فندق و قرمزرنگ و آبدار است. از دانه های این گیاه جهت گیج کردن و شکار ماهیها استفاده میکنند. این گیاه را امروزه بعنوان درخت زینتی در باغها نیز میکارند. شجرۀ سم السمک. (از فرهنگ فارسی معین) :
ز جانان مهربانی می شمارم کینه خواهی را
کم از آب حیات این مرگ ماهی نیست ماهی را.
شوکت (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا

اره ماهی

اره ماهی
نوعی از ماهیان گانئید از خانواده اسی پانسریده که از مثابه آن سریشم ماهی گیرند و تخم آن خاویار است
فرهنگ لغت هوشیار

ریگ ماهی

ریگ ماهی
سَقَنقور، جانوری دوزیست شبیه سوسمار دارای چهار دست و پا و دم کوتاه که قدش تا ۲۵ سانتی متر می رسد، ریگ زاده
ریگ ماهی
فرهنگ فارسی عمید

اره ماهی

اره ماهی
نوعی سفره ماهی با جثۀ بزرگ و پوزۀ دراز شبیه ارۀ دودَم
اره ماهی
فرهنگ فارسی عمید

لرز ماهی

لرز ماهی
یکی از اقسام سفره ماهی که دارای دو عضو مولد الکتریسیته در بدن است
فرهنگ لغت هوشیار

ریگ ماهی

ریگ ماهی
نوعی خزنده از تیره سوسماران، رنگ پوست آن در قسمت پشت غالباً صورتی و گاهی زرد با نوارهای تیره است، پوست شکمش سفید می باشد. قد سقنقور حداکثر ممکن است تا 25 سانتیمتر برسد، اسقنقور،، سقنقر، نهنگ دشتی، ورل ماهی، سقنس
ریگ ماهی
فرهنگ فارسی معین

ورل ماهی

ورل ماهی
نوعی خزنده از تیره سوسماران، رنگ پوست آن در قسمت پشت غالباً صورتی و گاهی زرد با نوارهای تیره است، پوست شکمش سفید می باشد. قد سقنقور حداکثر ممکن است تا 25 سانتیمتر برسد، اسقنقور، ریگ ماهی، سقنقر، نهنگ دشتی،، سقنس
ورل ماهی
فرهنگ فارسی معین