معنی آشکوخیدن آشکوخیدن به سر درآمدن و افتادن، سکندری خوردن، لغزیدن، برای مثال آشکوخد بر زمین هموارتر / همچنان چون بر زمین دشخوارتر (رودکی - ۵۳۶)، خطا کردن تصویر آشکوخیدن فرهنگ فارسی عمید