جدول جو
جدول جو

معنی مسترسل

مسترسل
رهاشده به حال خود، سست، بی پایه، انس گیرنده، رام شونده
تصویری از مسترسل
تصویر مسترسل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مسترسل

مسترسل

مسترسل
نعت فاعلی از استرسال. ملایم و متواضع و خوش خوی. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، شعر مسترسل، موی فروهشته. (دهار) (منتهی الارب). موی فروهشته و راست افتاده و آویخته. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به استرسال شود
لغت نامه دهخدا

مستعسل

مستعسل
نعت فاعلی از استعسال. انگبین جوینده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، زنبور عسل که عسل درست کند. (اقرب الموارد). رجوع به استعسال شود
لغت نامه دهخدا

مسترعل

مسترعل
نعت فاعلی از استرعال. آنکه همراه گله برآید و یا گله کش و گله بان و یا صاحب شتران و پیشرو گله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به استرعال شود
لغت نامه دهخدا

مسترذل

مسترذل
نعت فاعلی از استرذال. هیچکاره یابنده کسی را. (منتهی الارب). غیر نیکو یابنده کسی را. (اقرب الموارد). رجوع به استرذال شود
لغت نامه دهخدا

مسترذل

مسترذل
نعت مفعولی از استرذال. ناکس و ناپسندیده و هیچکاره. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به استرذال شود
لغت نامه دهخدا

مسترحل

مسترحل
نعت فاعلی از استرحال. کوچ خواهنده از کسی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خواهندۀ راحله و شتر از کسی، شتر نجیب. (اقرب الموارد). رجوع به استرحال شود
لغت نامه دهخدا