معنی کم خرد کم خرد کودن، ابله، لاده، شیشه گردن، انوک، خرطبع، کردنگ، غتفره، کاغه، ریش کاو، دنگل، خام ریش، بدخرد، کم عقل، سبک رای، دبنگ، غمر، فغاک، کانا، کهسله، تاریک مغز، گول، گردنگل، خل، تپنکوز، دنگ، چل، نابخرد، بی عقل تصویر کم خرد فرهنگ فارسی عمید
کم خورد کم خورد کمخوار، ممسک: (... و گفت اگر دنیا همه زر کنند و مومن را سر آنجا دهند همه در رضا او صرف کند و اگر یک دینار در دست کم خوردی کنی چاهی بکند و در آنجا کند) فرهنگ لغت هوشیار
کم خردی کم خردی کم عقلی نادانی ابلهی: (شاه شوریده سران خوان من بی سامان را زانکه در کم خردی از همه عالم بیشم)، (حافظ) فرهنگ لغت هوشیار